نیسان وانت شاخ به شاخ رفته بود زیر کامیون !
میگفتن رانندش مُرده …
تنها چیزی که میشد از لاشه ی ماشین تشخیص داد نوشته پشتش بود :
“دوستم بدار ! شاید فردایی نباشد …”
.
.
پیرمرد همسایه آلزایمر دارد !
امروز صبح بیخودی شلوغش کرده بودند !
او فقط یادش رفته از خواب بیدار شود …
.
.
مادرا به گردن خدا حق دارن …
.
.
هوای هم را نداشته باشیم خفه خواهیم شد …
.
.
بعضی از آدمها مثل قوطی کنسرو میمونن …
وقتی میبینین باد کردن یعنی خراب شدن و باید بندازینشون دور !
.
.
مرا تا بزن ، به قرینه هم تا بزن !
میخواهم تنها درگیر نیمه خودم باشم …
.
.
کاش یاد بگیریم اگه به یکی دست دادیم … به بقیه پا ندیم …
.
.
وقتی اولین احساس مادرم به من “تهوع” بود از دیگران توقعی ندارم !
.
.
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست …
گاهی باید تو آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه !؟!؟!
.
.
کاش خدا روی بعضی از آدمها با ماژیک قرمز علامت میگذاشت تا ما بدونیم باید بیشتر مطالعه شون کنیم …
.
.
حوا بودن تاوان سنگینی دارد …
وقتی آدم ها برای هر دم و بازدم به هوا نیاز دارند !!!
.
.
کسی که تو حرفاش زیاد میگه “بیخیال” بیشتر از همه فکر و خیال داره فقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره !
.
.
چرا همیشه زندگی از دیدن خنده من لجش می گیرد ؟
.
.
زندگی به من آموخت که همیشه آماده دفاع از حمله احتمالیِ کسی باشم که به او محبت فراوان کردم !
.
.
گفتم : چند سالته پسر ؟
به زور سطل آشغال رو میداد پایین ، بهش میخورد ده ساله باشه …
آشغالها رو تو پشت موتورش گذاشت و گفت : شونزده !
گفتم : این آشغالها رو کجا میبری ؟
گفت :میبرم این پایین میدم بازیافت کنن …
گفتم : چقدر درمیاری ؟
گفت : هرچی بشه خدا رو شکر !
گفتم : با این سنت بهت گیر نمیدن گواهی نامه نداری پشت موتوری ؟
گفت : تا حالا نشده ، موتورش رو روشن کرد و رفت و من هنوز تو کف این دنیام !!!
.
.
فکر کنم تو زندگیم یه جایی پیچ پیچیده ولی من نپیچیدم !!!
.
.
مردها بغض میکنند بعد لبخند تقلبی میزنند و در جیبهایشان به دنبال فندک میگردند …
.
.
بن بست زندگی جاییست که نه حق خواستن دارین نه حق انتخاب !
.
.
پایانی برای قصه نیست چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگها سیر …
.
.
سخت ترین کار دنیا ترمیم اعتمادیه که از دست رفته …
.
.
نه انگیزه ای برای خواب ، نه انگیزه ای برای بیدار شدن …
.
.
اون چیزی که شما باهاش مُردی ما یه عمره داریم باهاش زندگی میکنیم …
.
.
کبوترها که جز پرواز آزادی نمی خواهند نباید در حصار میله ها با دانه ای گندم به او تعلیم ماندن داد !
.
.
شاید کم رنگ باشم اما هرگز دو رنگ نیستم …
.
.
حرفی برای گفتن اگر بود ، دیوارها سکوت نمی کردند !
.
.
گفت : با مادر یه جمله بساز …
گفتم : من با مادر جمله نمیسازم ، دنیامو می سازم …
.
.
سکوت متن ساده ای است که اشتباه خوانده می شود !